هیوا

مطالب خواندنی

هیوا

مطالب خواندنی

همه چیز در مورد رنگ ها

رَنگ بازتابی از نور است که به شکل های متفاوتی در می آید و این بازتاب مجموعهٔ وسیعی را شامل می شود.


مطالعه درباره ی رنگ ملاحظاتی را در زمینه های فیزیک ، فیزیولوژی و روانشناسی پیش می آورد . علم فیزیک ، توزیع انرژی طیفی نوری را که از یک سطح صادر و یا به وسیله ی آن منعکس می شود ، بررسی می کند ( شاخه ی خاصی از آن به مطالعه ی جنبه های شیمیایی رنگیزه ها و رنگینه ها ، در ارتباط با خواص رنگ ساز این مواد می پردازد ) . فیزیولوژی ، فرایند هایی را که در چشم و مغز به هنگام تحریک ناشی از تجربه ی رنگ اتفاق می افتد ، مورد مطالعه قرار می دهد . روانشناسی در مسائل آگاهی و ذهنیت نسبت به رنگ – همچون عنصری از تجربه ی بصری – بحث می کند . اشتراک اصطلاحات در این عرصه ها ، غالبا ً بر دشواری درک مفاهیم می افزاید . مطالعه ی هنری رنگ نیز مقوله ای جدا از این ملاحظات نیست ، و به خصوص رویکرد روانشناختی رنگ در این زمینه اهمیت دارد .


هر رنگ دارای سه صفت یا سه بُعد بصری مستقلا ً تغییر پذیر است : فام ، درخشندگی و اشباع .

فام ، صفتی از رنگ است که جایگاه آن را در سلسله ی رنگی ( از قرمز تا بنفش) – معادل با نور طول موج های مختلف در طیف مرئی – مشخص می کند .گفته می شود که تقریبا ً ۱۵۰ فام متفاوت را می توان تشخیص داد ، ولی همه ی اینها به طور مساوی در طیف مرئی توزیع نشده اند ، زیرا چشم ما برای تفکیک فام ها در طول موج های بلند تر توانایی بیشتری دارد . بلند ترین طول موج ها در منطقه ی قرمز و کوتاه ترین طول موج ها در منطقه ی بنفش هستند . دسته بندی عمومی رنگ ها به بیفام ( سیاه ، سفید و خاکستری ها ) ، و فام دار ( قرمز ، زرد ، سبز ،…) بر همین صفت مبتنی است . برای سهولت درک مطلب ، فام را می توان مشخص کننده ی اسم عام رنگ ها تعریف کرد .


قرمز ، زرد و آبی را فام های اولیه می نامند و چون مبنای سایر فام ها هستند ، رنگ های اصلی نیز نام گرفته اند . فام های ثانویه عبارتند از : نارنجی ، سبز و بنفش که که از اختلاط مقادیر مساوی از دو فام اولیه حاصل می شوند . فام های ثالثه از اختلاط فام های اولیه و ثانویه به دست می آیند : زرد- نارنجی( پرتقالی(


نارنجی- قرمز ، قرمز- بنفش ( ارغوانی) ، بنفش- آبی ( لاجوردی) ، آبی- سبز )فیروزه ای) ، سبز- زرد (مغز پسته ای) . دوازده فام نامبرده را با ترتیبی معین در چرخه ی رنگ ، نشان می دهند . در چرخه ی رنگ ، فام های ثانویه و ثالثه ای که بین یک زوج فام اولیه جای گرفته اند ، دارای روابط خویشاوندی هستند و در کنارهم ساده ترین هماهنگی رنگی را پدید می آورند .


)درخشندگی والوور) ، دومین صفت رنگ است و درجه ی نسبی تیرگی و روشنی آن را مشخص می کند(غالبا ً نقاشان اصطلاح رنگسایه را نیز در همین معنا به کار می برند) . معمولا ً درخشندگی رنگ های فام دار را در قیاس با رنگ های بیفام می سنجند . در چرخه ی رنگ ، زرد بیشترین درخشندگی (معادل خاکستری روشن نزدیک به سفید) و بنفش کمترین درخشندگی ( معادل خاکستری تیره ی نزدیک به سیاه) را دارد . در سلسله ی رنگی ، هر فام نسبت به دیگری میزان تیرگی یا روشنی ذاتی اش را می نمایاند . معکوس کردن این ترتیب طبیعی ، ناسازگاری رنگی به بار می آورد (مثلا ً اگر بنفش روشن در کنار سبز زیتونی قرار گیرد ، نوعی تکان بصری ایجاد می کند.


 


)اشباع پرمایگی) ، سومین صفت رنگ است و میزان خلوص فام آن را مشخص می کند ( گاه واژه ی شدت را در این مورد به کار می برند ) . فام های چرخه ی رنگ صد در صد خالص اند ولی در طبیعت به ندرت می توان فام خالصی یافت . همچنین ، کمتر رنگیزه ای حد اشباع فام مربوطه در چرخه ی رنگ را داراست .


اگر فام ها به هم آمیخته شوند ، رنگ های شکسته به دست می آیند . اختلاط فام های خالص با یکدیگر یا با رنگ های بیفام ، باعث تغییر در پرمایگی و درخشندگی شان می شوند . به طور کلی ، هر فام قابلیت ایجاد رنگ های متنوعی را در حوزه ی خود دارد که به آن تلوّن (واریاسیون ) می گویند ( مثلا ً انواع صورتی ، اُخرایی وقهوه ای ، تلوّن در فام قرمز هستند ) .


چگونگی متظاهر شدن رنگ ها از دیگر مباحث رنگ شناسی است . در تجربه ، سه نمود مختلف در رنگ ها می توان تشخیص داد : فیلمرنگ ، حجمرنگ و سطحرنگ .

فیلمرنگ ، رنگی است که در فاصله ای نا مشخص نسبت به بیننده ظاهر می شود (مثلا ً رنگی که در طیف نما اسپکتروسکوپ می توان دید ، یا رنگ آسمان خاکستری یکنواخت) . فیلمرنگ ، بافت واضحی ندارد و گویی شخص می تواند کمابیش به درون آن رسوخ کند . همواره در تراز جلو به چشم می آید . فیلمرنگ را نمی توان همچون کیفیتی در اشیاء و یا متعلق به رویه ی اشیاء دانست .


 


حجمرنگ را در اشیای پشت نما می توان دید ( مثلا ً در یک استکان چای یا در بخار رنگین) . حجمرنگ در فضای سه بُعدی که اشغال کرده است گسترش می یابد ، ولی تراز متغیری نسبت به چشم بیننده ندارد .


 


سطح رنگ ، چنان به نظر می آید که روی سطح شیء قرار گرفته است ( مثلا ً در یک کاغذ رنگی) . بافت رویه ی شیء را به خود می گیرد و حایل غیر قابل نفوذ برای چشم ایجاد می کند . سطحرنگ را معمولا ً همچون کیفیتی در خود شیء می انگاریم .

از این سه کیفیت ظاهری که اشاره کردیم ، نمود های دیگری چون تلأ لو، فروغ و فلزنما ناشی می شوند . نقاشان با سطحرنگ سر و کار دارند ولی بخشی از صناعت آنان معطوف به ایجار نمود های حجمرنگ ، فیلمرنگ ، تلأ لو و فروغ به وسیله ی رنگیزه است که در واقع چنین کیفیت هایی را ندارد . آن دسته از حجم سازان مدرن که با موادی چون پلاستیک کار می کنند ، از نمود حجمرنگ بهره می گیرند .


 


یکی از ملاحظات روانشناختی رنگ که در کاربرد هنری رنگ اهمیت دارد ، بررسی تأثیر متقابل رنگ ها است . جلوه یا اثر هر رنگ در جوار رنگ دیگر تغییر می کند . اگر در شرایط روشنایی مناسب ، چند ثانیه به یک رنگ فام دار خیره شویم و بی درنگ بر سطحی سفید بنگریم ، مکمل آن رنگ را خواهیم دید . این پدیده را – که ناشی از واقعیت فیزیکی رنگ عینی نیست – پی انگاره می نامند . پی انگاره ی هر رنگ ، رنگ مجاورش را تحت تأثیر قرار می دهد و در نتیجه ، تفاوت کیفی آن دو رنگ بارزتر می شود ( مثلا ً قرمز در کنار سبز ، پرمایه تر به نظر می رسد و برعکس ) . تغییری که بدین سان در جلوه ی رنگ ها پدید می آید ، مشخص کننده ی تباین آنها است . اگر موقعیت دو حوزه ی رنگی مقایسه شده چنان باشد که تغییر جلوه ی رنگ ها با هم تلاقی کند ، اصطلاح تباین همزمان به کار برده می شود .


 


رویکرد روانشناختی رنگ به احساس های معینی نیز بستگی دارد که رنگ های عینی دربیننده برمی انگیزند.

به سخن دیگر ، در این مقوله ، رابطه ی رنگ های عینی با اثرات ذهنی شان مورد نظر است . رنگ هایی که حاوی مقدار زیادی آبی هستند ( از بنفش تا سبز) ، نسبت به رنگ هایی که زرد یا قرمز بیشتری در خود دارند (از مغز پسته ای تا ارغوانی) ، سردتر می نمایند . رنگ های سرد ، مختصر کاهش در دمای بدن نگرنده ایجاد می کنند و رنگ های گرم باعث مختصر افزایش دمای بدن می شوند . به لحاظ بصری ، رنگ گرم پیش می آید و رنگ سرد پس می نشیند . بسیاری از نقاشان از این کیفیت رنگ ها برای فضا سازی تصویری بهره گرفته اند . منشأ احساس هایی چون گرمی ، سردی ، پیش آیندگی ، پس روندگی ، وزن و اندازه ی رنگ ها – که اصطلاحاتی رایج در ادبیات هنرهای تجسمی اند) همانا سه صفت اساسی رنگ ، یعنی فام ، درخشندگی و اشباع است .


 


نقاشان قدیم بسیاری از نمودها و اثرات بصری رنگ را بدون شناخت علمی به کار می بستند ، ولی انتشار نظریه های رنگ ، نقاشان پُست امپرسیونیسم ، اُرفیسم و آپ آرت را بر آن داشت که امکانات بیانی و تزیینی رنگ را گسترش دهند و به راه حل های تازه ای در مسائل حجم ، فضا ، نور و حرکت دست یابند .


دمای رنگ

رنگها دارای مشخصه‌ای بنام سردی یا گرمی هستند. رنگی که ما می‌بینیم حاصل طول موج نور منعکس شده از رنگ است. طیفهای قابل دیدن بین فروسرخ (در انتهای طرف گرم) وفرابنفش (در انتهای طرف سرد) قرار دارند


انواع رنگ ها

رنگ های گرم

رنگهای گرم نیمه قرمز چرخه رنگها به عنوان رنگهای گرم شناخته می‌شوند که شامل زرد- سبز و قرمز-بنفش می‌باشد.

• نقاط قوت: این رنگها القاء کننده گرمی و راحتی هستند.


• نقاط ضعف: رنگهای گرم زیادی در تصویر باعث تضعیف برجستگی که باید در تصویر وجود داشته باشد می‌شود.

نکته : بنفش نقشی دوگانه دارد در کنار رنگ های گرم خاصیت گرمی ودر کنار رنگهای سرد خصلت سرد دارد . بطور کلی میتوان رنگ های اصلی را ” زرد = متناسب با شکل مثلث — قرمز = متناسب با شکل مربع — آبی = متناسب با شکل دایره ” دانست ودر کنار آن سه رنگ دیگر ” نارنجی – سبز – بنفش ” را در گروه رنگهای مکمل طبقه بندی کرد .

جهاد سازندگی

تعریف جهاد سازندگی

جهاد سازندگی نهادی انقلابی است که به فرمان امام خمینی (ره)، در سال ۲۷ خرداد ۱۳۵۸ با شعار رسیدگی به مناطق محروم و دور افتاده کشور تاسیس شد. که بعدها به وزارت جهاد سازندگی تبدیل شد، در سال ۱۳۷۹ نیز با ادغام وزارت کشاورزی تحت عنوان وزارت جهاد کشاورزی به فعالیت خود ادامه داد.


تاریخچه

ایده ابتدایی تشکیل نهادی دانشجویی برای اداره مناطق بحرانی محروم و دورافتاده از جمله کردستان، سیستان و بلوچستان، گنبد و ترکمن صحرا، مسجد سلیمان و خوزستان و چهارمحال و بختیاری و هدایت امور سیاسی و فرهنگی و فعالیت‌های انقلابی و مردمی این مناطق با استفاده از امکانات ارتش در جلسه جمعی از دانشجویان دانشگاه‌های پلی تکنیک، صنعتی آریامهر، دانشگاه تهران، دانشگاه ملی و دانشگاه علم و صنعت ایران با سید روح الله خمینی مطرح شد و او علی‌رغم میل دانشجویان، آن‌ها را به نخست وزیر وقت مهدی بازرگان ارجاع داد.


در جلسه‌ای که با حضور این دانشجویان به همراه بعضی استادان دانشگاه، با نخست وزیر برگزار شد، اولین نماینده این گروه دانشجویی محمدتقی امانپور انتخاب گردید که رابط این گروه دانشجویی با نخست وزیری بود.


بنا بر خاطرات این دانشجویان، بازرگان ابتدا با هرگونه همکاری و مشارکت دانشجویان در حل بحران‌های کشور مخالفت کرد، اما با اصرار و استدلال‌های دانشجویان بالاخره رضایت داد که آنان در مناطق بحران‌زدهٔ مرزی فعال شوند. اولین گروه‌های اعزامی تا تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۵۷ اعزام شده و به مدت ۳ ماه در این مناطق فعالیت کردند.


این گروه‌ها شامل :


– گروه اعزامی دانشگاه پلی تکنیک به سرپرستی محسن میردامادی و علی اکبر مهرفرد به کردستان.


– گروه اعزامی دانشگاه صنعتی آریامهر به سرپرستی حسین شوریده و ابراهیم اصغرزاده به گنبد و ترکمن‌صحرا.


– گروه اعزامی دانشگاه ملی به سرپرستی عبدالله سیفی‌کار به مسجدسلیمان، استان خوزستان.


– گروه اعزامی هیئت دانشگاه صنعتی اصفهان به سرپرستی محمود حجتی به شهرکرد.


– گروه اعزامی دانشگاه تهران به سرپرستی جواد خیابانی به سیستان و بلوچستان.


وزارت جهاد سازندگی

نهاد جهاد سازندگی در روز ۷ آذر ۱۳۶۲ طی طرحی در ۳ فصل شامل: اهداف، وظایف و مقررات عمومی در ۱۱ ماده و ۵ تبصره با تأیید مجلس شورای اسلامی به وزارتخانه جهاد سازندگی تبدیل شد. این طرح ۱۰ روز بعد به تأیید شورای نگهبان رسید. وزارت جهاد سازندگی به کمیته‌های مختلف با شرح وظایف مختلف تقسیم شد.


مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:


کمیته فرهنگی

کمیته عمران و فنی

کمیته کشاورزی

کمیته بهداشت و درمان

کمیته پشتیبانی مناطق جنگی

کمیته صنایع

اهداف این جهاد

عمده ترین اهداف جهاد سازندگی شامل موارد ذیل می‌شود:


● ایجاد زمینه لازم جهت رشد شخصیت والای انسانی روستائیان از طریق مشارکت و نظارت آنان در فعالیت‌های روستائی


● رفع محرومیت از روستاهایی که از ساده‌ترین امکانات رفاهی نیز محروم بودند.


● بسیج قشرها مختلف مردم جهت سازندگی روستاها و فراهم کردن امکان تلاش برای رشد و تکامل آنها؛ که به علت ابعاد گسترده ویرانی‌ها و محرومیت‌های به جا مانده از رژیم پهلوی، جهاد سازندگی اولویت در امر سازندگی را به روستاهای دورافتاده و محروم اختصاص داد.


● حرکت به سوی استقلال و خودکفائی کشور با تلاش در جهت بهبود وضع اقتصادی و اجتماعی روستاها و مناطق عشایری از طریق توسعه کشاورزی، دامداری، صنایع روستائی


اقدامات جهاد سازندگی بعد انقلاب

برخی از این اقدامات عبارتند از:


● آب و برق رسانی به روستاها


● احداث راه‌های روستایی


● بهسازی آسفالت راه روستایی


● احداث مدارس روستایی


● ایجاد کمیته های مختلف در امور کشاورزی، بهداشت، عمرانی و فرهنگی


● فعالیت موثر در ۸ سال جنگ تحمیلی (پل شناور خیبر، احداث جاده سیدالشهدا، پل بعثت بر رودخانه اروند، پل بعثت بر رودخانه اروند، پشتیبانی و تدارکات به نیروهای ایرانی، سنگرسازی و … )

خدا شناسی

مقاله ذیل نمونه دیگری از مقالات تحقیقی خارجی است که به دستمان رسیده است و جهت ملاحظه خوانندگان عزیز چاپ می شود.


مجله حضور آمادگی دارد تا نظریات و مقالات انتقادی و تحقیقی را در اینگونه مباحث به منظور گشایش فضاهای وسیعتری در پژوهش و تحقیق به چاپ رساند.


این مقاله ضمن بیان این مطلب که نظریه ولایت فقیه امام خمینی (س) برگرفته از مفهوم انسان کامل در فلسفه عرفان اسلامی قدیم و تفکر سیاسی - اسلامی است، نظریات خاص عرفانی آیت الله خمینی (س) را با اندیشه های سیاسی ایشان پیوند می دهد. مقاله در نهایت روشن می کند که برای نخستین بار آیت الله خمینی در اواخر سال 1960 میلادی، به طور رسمی نظریه ولایت فقیه را مطرح کردند. در حقیقت در کتاب بسیار مهم ایشان; یعنی مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة - که در اوایل سال 1930 میلادی نگاشتند - این نظریه به طور ضمنی عرضه شده بود.


فرضیه خداشناسی و تشیع

در فرهنگ اسلامی، موضوعهای شناخت هستی و معرفت در مورد وحی; عقل و اندیشه مورد بحث قرار می گیرد. وحی منشا نبوت است; در حالی که عقل و اندیشه منشا شناخت فلسفه و عرفان هستند. حکمای اسلامی کوشیده اند عقل را برای تصدیق و اثبات یک موضوع منطقی در مفاهیم مذهبی به منظور دفاع از مذهب و تسهیل در کار مبلغان به کار ببرند; در فلسفه اسلامی، گرچه هدف علمی از شناخت عقل، منشا یک دانش معین محدود می شود، برای خود در شناخت هستی وسعتی را فرا می گیرد. عقل یا فهم در فرضیه صدور، اولین مخلوق است (الصادر الاول) . که کاملترین شکل عقل است. در نظریه حقیقی، عقل، خودش هدف عملش هست.


فلاسفه اسلامی ادعا می کنند که پیامبران و فلاسفه هردو از یک منبع بهره می برند. عقل منشایی مطمئن برای فیلسوف است، در حالی که وحی منشایی برای پیامبر است.


تعقل به عنوان انعکاس تصویر خود یک موقعیت معرفتی دارد; امتیاز هستی شناسی خودش را به منزله یک دانش بلاواسطه دارد (شهود) که برای برقراری شیوه ای که همه قدرتهای طبیعی بتوانند به وحدت برسند; وقتی که یک شیوه ادراکی در دسترس نیست، مورد نیاز انسان است. تعقل به عنوان منشا عرفان در فرهنگ اسلامی، ملهم از دو نظریه برگرفته از فرموده های پیامبر (ص) است: "هرکسی که خودش را بشناسد خدا را می شناسد. " و مطابق یکی از فرموده هایی که به حضرت علی بن ابیطالب (ع) ، پسرعمو و داماد پیامبر، امام اول شیعیان (به تاریخ 661م. ) نسبت داده شده است: "تو می پنداری که جسم صغیری هستی، در حالی که در تو کل جهان نهان است" درون گرایی (شناخت درون) یک موقعیت معرفتی (شناخت جهان) به دست می دهد، به واسطه این که جهان خارج و درون انسان به وحدت رسیده اند. فرضیه خداشناسی ابن عربی (1165-1240م. ) که مسیر اصلی عرفان اسلامی است، در ایران گسترش یافت و در فرهنگ ایرانیان و در میان شیعیان نمونه و برجسته گردید و به شکلهای قابل توجهی رشد یافت; مانند جلال الدین رومی (1207-1273م. ) که گرچه یک شیعه نبود، با اثر ارزنده اش; یعنی مثنوی تاثیر آشکاری در اخبار و احادیث شیعه داشته است و عبدالکریم جیلی (1366-1403م. ) مولف کتاب الانسان الکامل و کتابهای بسیار دیگر، که بعضی از آنها در شرح کتاب معروف ابن عربی "فصوص الحکم" نوشته شده است.


حاشیه نویسان و شارحان کوشیدند تا فرضیه خداشناسی ابن عربی را با اعتقادات شیعه تطبیق دهند. مهمترین شرح از حیدر آملی (1320 م. ) است "نص النصوص" نام دارد، که تقریبا شامل کلیه نظریات مربوط به نبوت و امامت است و پس از آن به کرات در تفکرات شیعه امامیه آشکار شده است. فلاسفه اسلامی برجسته قدیم - که هم ایرانی بودند و هم شیعه - کوشیدند تا خداشناسی را با فلسفه تطبیق دهند، مخصوصا فلسفه ابن سینا. و در نهایت اندیشه را با عقل. آثار صدرالدین شیرازی (ملاصدرا) (1640م. ) و حاج ملا هادی سبزواری (1767-1872م. ) موفقیتهای قابل توجهی در این زمینه هستند.


نظریه خداشناسی آیت الله خمینی (س)

آیت الله خمینی (1902-1982م. ) به عنوان یک متفکر الهی در بعضی از آثارش ظاهر می شود. در حقیقت ، او عرفان اسلامی را در فیضیه آموخت. آیت الله به عنوان یک عارف خیلی از نظریاتش را به ابن عربی و ملاصدرا و شارحان و حاشیه نویسان آثار آنها مدیون است; او معتقد است که خدا (حق) و موجودات (خلق) دو صورت از یک حقیقت غایی هستند; حق درون است (باطن) و خلق بیرون (ظاهر) . درون که ماورای عالم مادی است (غایب) در بیرون ظاهر می شود که آن ظهور (تجلیات) حق است.


براساس اندیشه های [امام] خمینی (س) تکامل ظهور شش مرحله دارد; هر مرحله یک لحظه از هستی است، در حالی که هستی خودش مجموعه این لحظات مختلف است که معنایش این است که هستی در تمام لحظاتش همانند است.


این مراحل، فاعلیت مطلق را شرح می دهد و اینکه جهان چگونه خلق شده است. گرچه این مراحل مجرد محض هستند، واقعی اند; زیرا اساس حرکت را در تمام جهان به وجود می آورند، آن اصل و اساسی که در آن جهان خارج و ضمیر خودآگاه به منزله سقوط و عروج نشان داده می شوند.


اولین مرحله (احدیت ذات) است; یعنی اینکه خداوند غیب مطلق است و در مقام الوهیت است و نام و نشانی ندارد. او وجودی غیر مادی و مجرد محض است; یعنی او وجودی مطلق است نه متعین.


دومین مرحله وحدت (واحدیت ذات) است; یعنی این که ذات در صفت تجلی می کند و صفت در ذات; خدا در این مرحله گرچه هنوز غیب مطلق است، منشا صدور است که فقط به صورت غیرمستقیم از طریق یک مظهر متجلی می شود که [امام] خمینی (س) آن را خلیفه الهی می نامد. مرحله بعد صادر اول است"فیض اقدس" که دو چشم انداز دارد. از یک دیدگاه که غیرمادی و انتزاعی صرف است هویت مطلق و مقام الوهیت را در نظر می گیرد که ذات حق را متجلی می کند و از دیدگاه دیگر، اسمای الهی مورد بررسی قرار می گیرد و اینکه خداوند همزمان با حفظ وحدت مطلق خود، در آن اسماء متجلی می شود.


خلیفه الهی واسطه بین حق و خلق است که اولین تجلی; یعنی تجلی به حضرت اسم الله الاعظم است تجلی خلیفه الهی در سایر اسماء الهی، از میان اسم اعظم الله رخ می نماید که جامع جمیع اسماء الهی است و تجلی حق را در جهان [عالم کثرات و تعینات] سبب می شود که یکی مرتبه و حضرت غیب و معانی که عالم آن (اعیان ثابته) و دیگری مرتبه و حضرت شهادت (محسوس) است.


آیت الله خمینی (س) معتقد بود که اسم اعظم "الله" خداوند و صاحب "رب" در مقام ظهور پیامبری محمد است و نظر به اینکه اسم اعظم الله جامع جمیع اسماء الهی و منشا حقایق مخلوقات الهی است; پس حقیقت محمد (حقیقت محمدیه) صورت اسم اعظم "الله"; یعنی مظهر انسان کامل است که مشتمل برهمه حقایق عالم امکان است.


[حضرت] محمد (ص) که انسان کامل است، اولین آفریده [صادر اول] است. آیت الله خمینی حدیثی از حضرت رسول (ص) را نقل می کند با این عبارت که: "اول ما خلق الله روحی (نوری) ". محمد یک پیامبر بود وقتی که آدم بین آب و خاک بود (1) ، او به عنوان مظهر اسم اعظم "الله "ترکیب کننده تمام نبوتهاست; یعنی منشا اصلی و کامل کننده آنهاست. او مساوی است با "عقل کلی" و در اینجاست که [امام] خمینی (س) نقل می فرماید که پیامبر (ص) به [حضرت] علی (ع) فرمود: "خداوند مخلوقی بهتر از من نیافریده است" که برای توضیح آن، حدیث دیگری از [حضرت] رسول (ص) نقل می کند با این مضمون: "آدم و من دونه تحت لوائی. (2) "


او [امام خمینی (س) ] به روش ابن عربی کوشیده است نشان دهد که همه پیامبران، وحی و معرفتشان را از "حقیقت محمدیه (ص) " کسب کرده اند [زیرا او صورت حضرت واحدی احدی و جامع جمله کمالات الهی است] و جمیع کمالات پیامبران; یعنی (مقام جمع) به او داده شده است، به طوری که او برهمه پیامبران ولایت دارد.


هر پیامبر از دیدگاه شناخت وجودی (هستی شناسانه) مظهر یکی از نامهای الهی و از نظر شناخت معرفتی (معرفت شناسانه) مظهری از حقایق آن اسم است; به هنگام ظهور آخرین پیامبر (حضرت محمد (ص » که مظهر اسم اعظم "الله" است; همه کمالات و مظهر جمیع اسماء الهی، یعنی همه حقایق و اعیان ثابته و موجودات و نیز تمام حقایق معرفتی ظاهر شد.


[امام] خمینی (س) به یکی از احادیث امام حسین (ع) - سومین امام 61ه. ق. /680م - استناد می کند که آن حدیث عبارت است از اینکه: "روح علی (ع) با روح محمد (ص) متحد بود; آنها هردو، نوری از خدا بودند. " و با استفاده از آن، درباره حدیثی از حضرت علی (ع) توضیح می دهد که آن حدیث چنین است: "من به طور پنهانی با پیامبران بودم و با - پیامبر اسلام - حضرت محمد (ص) آشکارا همراهی می کنم. " او می افزاید که پیامبر و امامان از روحی واحد هستند که آن روح جلوه ای از کمال، اسماء و صفات الهی است; این روح یا نور الهی در امام دوازدهم - که از سال 227ه. ش. /878 میلادی، در پرده غیبت به سر می برد - استقرار یافته است.


نظریه [امام] خمینی (س) ممکن است به عنوان نمونه مجسم یک نظریه الهی تفسیر شود، بر این اساس که حقیقت محمدیه (ص) ، جامع جمیع حقایق و وجودی و معرفتی است که در وجود یگانه ای شکل گرفته است; به این دلیل بود که [امام] خمینی این مطالب را به طور سری و محرمانه آموزش می داد; او به شاگردانش می آموخت که عقاید و افکار عرفانی او محرمانه است و نباید برای دیگران بازگو شود; زیرا ممکن است که آنها را درست نفهمند.


نبوت و امامت

اما آیا هر پیامبر از نظر موقعیت وجودی و معرفتی با تعینی خاص زاده شده است؟ بر اساس تعلیمات آیت الله خمینی، جواب ممکن است در زمانی واحد مثبت یا منفی باشد. [امام] خمینی برای وجود و آفرینش پیامبران دو نشاه را مشخص می کند. یکی، وجود عقلی و مرحله ماوراء ماده (نشاه عقلیه) و دیگری، وجود جسمانی و مادی (نشاه خلقیه) . اگر ما پیامبر را مظهر تجلی یک نام مشخص بپنداریم، باید بپذیریم که موقعیت وجودی و معرفتی او، تعینی خاص داشته است; اما پیامبر در نشاه خلقی، وجود انسانی دارد، و اینجا باید پذیرفت که پیامبر با تواناییهای بالقوه ای خلق شده است تا برای قبول مسئولیتهایی که در نشاه عقلی و وجود ماورایی برای او مقرر گردیده بود - که همان تعلیم شریعت است - آماده باشد.


برطبق نظریه آیت الله خمینی (س) ، پیامبر اکرم (ص) قبل از اینکه به مقام پیامبری برسد، می بایست در ابتدا چهار سفر روحانی را که مرتبه های تجلی حق در دنیاست، پشت سر بگذارد. آیت الله خمینی (س) در بحث درباره معراج پیامبر (ص) از خلق به حق، و بازگشت به سوی خلق، به مقاله ای از محمدرضا قمشه ای، در کتاب ملاصدرا "اسفار اربعه" که موقعیت نبوت را به عنوان مقامی برتر (ولایت) بررسی کرده است، ارجاع می دهد. قمشه ای می نویسد: اولین سفر از مخلوق است (خلق) به سوی خالق (حق) . در این سفر، انسان می تواند به شناخت حقیقی وجودش برسد، اگر او در شکستن حجاب ظلمانی (خودی و من پرستی) که حجاب عقل و حجاب روح است، موفق باشد و به این موقعیت برسد، هستی حقیقی پیدا می کند به طوری که جمال مطلق را در خودش می بیند که نتیجه اش محو است (فنا) و ممکن است باعث سرمستی و بی خبری او شود و سخنانی از سر بیخودی برزبان آورد (شطح) ، و ادعا کند که او، خودش خداست (3) . این وضعیت ممکن است پیش بیاید مگر این که فضل الهی راهش را اصلاح کند و او را به گونه ای هدایت نماید که خداوند را بپرستد و ستایش کند.


دومین سفر "از حق به حق به وسیله حق" است; در این سفر، سالک در صفات و اسماء الهی سیر می کند و به آنها معرفت پیدا می کند و در پایان سفرش [اندک اندک خود را چون قطره آبی در دریای مواج عظمت مطلق احدیت غرق می بیند (و) ] به اتحاد با خدا می رسد که موقعیت اولیاء الله است.


سومین سفر "از حق به خلق" است که سالک در این سفر با افعال خدا آشنا می شود، او سپس با هوشیاری کامل (صحو) از میان سه عالم به سفرش ادامه می دهد: عالم قدرت مطلق (جبروت) ، عالم روحانی (ملکوت) و عالم انسانی (عالم شهادت یا ناسوت) ; که سالک پس از طی این سه عالم ممکن است به منزلت یک پیامبر برسد; اما بدون قدرت قانونگذاری "شریعت".


سفر چهارم "از خلق به خلق به وسیله حق" است (هستی خود سالک) . در این سفر، سالک یک معرفت کامل از کل کائنات، خصوصیاتشان و ظهورشان، اعمال و کارهایشان و ارتباط آنها با خداوند کسب می کند. او می تواند پیروانش را با تمام مخلوقات آشنا سازد و پس از آن به مقام پیامبری با شریعت نائل شود.


آیت الله خمینی (س) این چهار سفر را به صورت ذیل مطرح کرده است: "اولین سفر از خلق به سوی حق" است که لازمه آن تجلی ذاتی حق است.


سفر دوم "از حق است به سوی حق" که با تجلی خاص حق در وحدت مطلق خود بر سالک، پایان می یابد که سبب محو و فنای ذاتی او می شود که در این حالت چنان به حیرت می افتد و از خود بیخود می شود که جز سیمایی از او باقی نمی ماند.


با مدد گرفتن از فضل الهی، سالک سفر سوم را "از حق به سوی خلق به وسیله حق" آغاز می کند که تجلی حق در واحدیت خود با ظهور در آثار و مظاهرش است. در این سفر، سالک به حقایق درجات و مراتب موجودات آشنا می شود. او ممکن است به موقعیت یک نبی ست یابد; اما معرفتش کمتر است و نمی تواند شریعتی جدید بنانهد.


سفر چهارم "از خلق (مظاهر) به سوی وجود مقید (اعیان خارجی) است. در این سفر، سالک جمال مطلق را به صورت خاصی در مظاهر می بیند و یک معرفت کامل از شیوه دنیا و کمال آن پیدا می کند. او سپس یک پیامبر صاحب شریعت می شود که شناخت کامل از خدا، اسماء و صفاتش دارد.


از دیدگاه آیت الله خمینی به نظر می رسد که پیامبر در سفر دوم خویش به مرحله خودشناسی دست پیدا می کند و در سفر چهارم به مرحله خداشناسی می رسد; تفاوتهای کلی این مراحل و مراتب است که تفاوتهای کلی بین پیامبران را مشخص می کند. هر پیامبری، از نظر شناخت وجودی و معرفتی (خودشناسی و خداشناسی) ، مظهر یکی از اسماء الهی است و پیامبر خاتم (ص) نماینده و مظهر جمیع اسماء الهی است; یعنی همین واقعیت و حقیقت نمایی و اصلی است که پیامبری او را کامل و ابدی می سازد. بنابراین آیت الله خمینی می گوید: وقتی که حضرت محمد (ص) هستی پیدا کرد، منشا دیگری برای قانونگذاری باقی نماند.


نظر آیت الله خمینی (س) را برای تاکید آنچه ایشان درباره اتحاد روح امامان و حضرت محمد رسول الله (ص) گفته است، در این باره می آوریم; [امام] می گوید: اولیای کامل ممکن است چهار سفر روحانی را طی کنند به گونه ای که حضرت امیرالمومنین علی (ع) و ائمه اطهار راهنمایی کرده اند که این مطلب، پذیرش نتیجه گیری نهایی میرزا محمد شاه آبادی، استاد آیت الله خمینی را برای او قطعی و مسلم می کند که گفته است: "اگر حضرت علی (ع) قبل از پیامبر (ص) ظهور می یافت، یک پیامبر می شد و یکی از بنیانگذاران شریعت محسوب می گشت".


از اینجاست که امامت، یک ولایت قانونگذاری را که از ولایت پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) صادر می شود، بنا می نهد که این ولایت به امام غایب اختصاص دارد، امام بی نظیری که جامعه شیعه به طور کلی او را به عنوان امام زمان تایید می کند و به او اعتقاد دارد.


جایگاه معرفت شناسی ولی فقیه

آیت الله خمینی برای سایر مردم که از پیامبران یا اولیای الهی نیستند، نوعی قانون و دستورالعمل مطرح می کند که آنان بتوانند برآن اساس، سفرهای روحانی را انجام دهند تا به شناخت کامل حق - تعالی - دست یابند. این قانون زیربنای خودشناسی [امام] خمینی و عقیده او درباره ولایت فقیه است.


در اولین مرحله این قانون، به سالک - که برادر روحانی است - توصیه شده است که با اصطلاحات عرفانی آشنا شود تا با رموزی که عارفان در تجربه های عرفانی خود اظهار می دارند، آشنایی داشته باشد. در دومین مرحله، سالک که در مسیر خدا گام بر می دارد (سالک راه حق) باید قرآن را به طور عمیق بخواند و با معارف آن آشنا شود تا از همه انواع جهالتها رهایی یابد. خواندن و بررسی قرآن به دانش پژوه امکان می دهد که از قضاوتهای قبلی دست بردارد و نوعی تحول در او ایجاد شود که این تحول و دگرگونی سبب می شود از شناخت عالم محسوس فراتر رود و به معرفتی کامل و والا دست یابد.


در سومین مرحله، سالک که اینک یک محب روحانی است از برخی حقایق بدیهی خداشناسی، مانند شناختن حقیقت الله با اسماء و صفاتش و ارتباط بین اسماء الهی آگاه می شود.


در چهارمین مرحله، سالک که [امام] خمینی او را برادر ایمانی می نامد، برای شناخت حقیقت بدیهی قطعی آمادگی پیدا می کند; یعنی اینکه متوجه می شود خدا همه چیز است که [این مطلب] محور اصلی نظریه خداشناسی و عرفان ملاصدرا را تشکیل می دهد.


در پنجمین مرحله، سالک یک انسان صاحب بصیرت می شود (مکاشف) ، که در شهر دانش (مدینه علم) قدم می نهد، در آنجا به حقیقت موجودات معرفت پیدا می کند و آنچه را که می شنود، می بیند. او همچنین به اتحاد با خدا [فنای فی الله] می رسد.


در ششمین مرحله، حقیقت مطلق، به شکل علم لدنی، خودش را برای سالک آشکار می کند، که پس از آن، وی از حقیقت موجودات در خودشان و راهی که خدا به آنها نشان داده است، آگاه می شود. در اینجا سالک به نوعی اطمینان مطلق دست پیدا می کند که در نتیجه او را به عارف الهی بدل می سازد. او با بصیرت کامل در می یابد که چگونه خلیفه الهی به واسطه اسم اعظم "الله" در سایر اسماء الهی ظاهر می شود; به دنبال آن، او می فهمد که چگونه حقیقت رسالت حضرت محمد (ص) - حقیقت محمدیه - اصل و منشا وحی سایر انبیاء و مکمل آنهاست.


معرفتی که پس از طی این شش مرحله حاصل می شود چیزی است که آیت الله خمینی ی گفت به آن رسیده است. مفهوم این معرفت تکمیل "خودشناسی" است که نتیجه اش " خداشناسی" است; زیرا کسی که خودش را بشناسد، خدا را می شناسد [من عرف نفسه، فقد عرف ربه "حدیث نبوی"، (و) ]. معرفتی که از این مفهوم حاصل می شود شناخت خود به منزله یک جهان کوچک [عالم اصغر] است که شناخت کامل جهان را به منزله یک جهان بزرگ [عالم اکبر] دربردارد:


[اتزعم انک جرم صغیر فیک انطوی العالم الاکبر"حضرت علی (ع) "، (و) ] این مساله یک معرفت درونی محض است و هرکس ادعا می کند که آن را داراست، ممکن است به طور مطلق ادعا کند که او چیزهایی می بیند و می داند که دیگران نمی توانند ببینند و همان طور که [امام ]خمینی به آن مرحله رسیده است، می گفت که واقعیات مسلمی را اظهار می دارد که هیچ کس تاکنون آنها را نشنیده است. در واقع چنین مطالبی را به طور مطلق مریدان و شاگردانش پذیرفته بودند و از جانب آنان امکان پذیر محسوب می شد; چون زیر نفوذ روحانی قوی او قرار داشتند.


خودشناسی به منظور اثبات ولایت

اهمیت این بیانات در مبنایی بودن آنهاست برای سرچشمه گرفتن از رموزی که برای توانایی پذیرش مقام مرجعیت لازم است که [این امر] از معرفت نفس ناشی می شود.


[امام] خمینی عنوان آیت الله العظمی را در سال 1342ه. ش/1963م. به دست آورد که عنوانی برای مرجع موثق روحانی است که به بصیرت و معرفت مذهبی او اشاره دارد. در طول انقلاب، او سه عنوان را با موفقیت به دست آورد. اولین عنوان "بزرگترین مرجع تقلید شیعیان جهان "است که مسئولیت کلیدی خطیری در امور سیاسی - اجتماعی، به عهده آیت الله خمینی گذاشت; با وجود این، مساله مذکور مانع مسئولیت روحانی سایر علما در قبال پیروانشان نمی شد. دومین عنوان، نیابت امام [زمان (عج) ] بود که مسئولیت بی قید و شرط ایشان را در مورد امور سیاسی مورد تاکید قرار می داد و مسئولیت سایر علما را به حوزه وظایف مذهبی، منحصر می کرد و آنان را در تبلیغات نظریه های سیاسی خود محدود می ساخت. سومین عنوان "امام" بود که آیت الله خمینی براساس آن، ولایت مطلق را در جهت سیاسی و روحانی - حتی برسایر علما - به دست آورد.


[البته] عنوان "امام" بدان معنا نیست که آیت الله خمینی، خود را یکی از امامان شیعه بپندارد، بلکه این حالت منحصرا نشان می دهد که او به موقعیت بالایی در معرفت نفس و خودشناسی رسیده است و از کسانی است که علمش شبیه به علم مطلق یک امام است. بنابراین، عنوان "امام" به معنای شناخت معرفتی است نه شناخت هستی. اهمیت این مساله برای آیت الله خمینی در بعد سیاسی اش است چیزی که [امام ]خمینی برای به دست گرفتن قدرت بر آن تکیه می کرد.


ایشان با صراحت این نظریه را اعلام کرد که فقها باید از طرف امام غایب [عج] مسئولیت ولایت بر مردم را به عهده بگیرند; ریشه های این نظریه را در فلسفه اسلامی می توان یافت.


فلاسفه اسلامی، فلسفه را به دوبخش تقسیم می کردند: یکی (نظری) ; و دیگری (عملی) . فلسفه نظری; شامل ریاضیات، فیزیک و متافیزیک می شود. فلسفه عملی، مباحث اخلاقی و سیاسی (اخلاقیات و سیاسیات) را شامل می شود. فلسفه نظری و عملی در فلسفه اسلامی کاملا باهم مرتبط هستند و وجود هیچ کدام بدون دیگری ممکن نیست; در نتیجه این حقیقت، نسبت بین علم و اخلاق آشکار می شود.


در جوامع اسلامی پیشین عرب، قدرت و ثروت مترادف با اخلاق محسوب می شده اند; در حالی که در جوامع توحیدی عموما و جوامع اسلامی خصوصا، قدرت و ثروت سرو کاری با اخلاق ندارند; هیچ یک از آنها مبنای رفتار اختلاف انگیز میان انسانها نیستند; زیرا برطبق نظر اسلام، انسانها از نسل آدم هستند و آدم از خاک ساخته شده است.


برابری (مساوات) که اولین هدف در حکومت حق (مدینه فاضله) بود، معنای حقوقی دارد که در اجتماع مدینه مشهود بود. پیامبر که از طریق وحی به شناخت کامل دست پیدا کرده بود; مرجع، قانونگذار و رئیس حکومت بود. این نوع حکومت به وسیله مسلمانان یک نمونه کامل شناخته شده است. فارابی پس از سه قرن ادعا کرد پیامبر که به صورت عقل فعال [عقل کل] نزول کرده است، اولین حاکم شهر اخلاق (مدینه فاضله) و مردم متخلق به اخلاق (باتقوا) است. این نحوه حکومت، مدینه فاضله اسلامی بود. این مدینه فاضله اسلامی به کرات در اندیشه سیاسی اسلامی ظاهر شده است و به عقیده من، شیعه امامیه جدی ترین مدافع این مدینه فاضله بود و هنوز هم هست که به وسیله حضرت مهدی [امام دوازدهم غایب (عج) ، آن حکومت اسلامی] تجسم خواهد یافت.


فارابی در مدینه فاضله افلاطون، حکومتی را یافت که مانند حکومتی که پیامبر (ص) ایجاد کرده بود، بر مبنای اخلاق بود. از آنجا که هدف زندگی اجتماعی انسان، این است که با خوشی و سعادت توام باشد، فیلسوفی که براساس نظریات فارابی یک عقل شایسته الهی (عقل کل) را به کار می برد و کسی که روحش با عقل فعال (عقل کل) به وحدت رسیده است، کسی است که آنچه را برای یک زندگی سعادتمندانه لازم است، می شناسد; بنابراین، او بهترین حاکم و بهترین قانونگذار است.


[امام] خمینی در خطابه های سیاسی اش، به افکار سیاسی فارابی تمسک جست و نیز از نظریات ابوالحسن عامری (381 ه. ق/991م. ) بهره گرفت و عقیده فلسفی فارابی در مورد حکومت را به ولایت فقیه انتقال داد.


نظریات عامری با فارابی درمورد هدف زندگی اجتماعی انسان; یعنی رسیدن به سعادت و خوشی مشترک بود، و در مورد خصوصیات حاکم به طور مشخص یکی این که عقل داشته باشد (حکیم بودن) و دیگر آن که موضوعات الهی را به خوبی مسائل انسانی بشناسد، شرط می دانستند.


عامری جوامع انسانی را به چهار گروه ذیل تقسیم می کند:


1- روحانیان;


2- سربازان (جنگجویان) ;


3- دبیران و نویسندگان;


4- خدمتگزاران.


نظر او این بود که حاکم باید از بین روحانیان انتخاب شود و اولین وظیفه اش نگهداری مذهب و اصول فقه باشد که ریشه در اعتقاد دارند; زیرا همه خوبیها در تقوا و اطاعت از خدا [نهفته] است. بنابراین، فلسفه حکومتی فارابی یک حکم فقهی در اندیشه سیاسی عامری، و در روزگار اخیر عقیده اصلی و محور حکومت اسلامی [امام] خمینی (س) شد.


آیت الله خمینی در رساله اش در مورد "حکومت اسلامی" کوشید نشان بدهد که فقها حق مشروع در حکومت دارند; زیرا آنها کسانی هستند که می توانند شریعت را در غیبت امام [زمان (عج) ] نگاهبانی کنند. آنها پیروان راستین سنت پیامبر (ص) و دوازده امام معصوم (ع) هستند و حاکمان ملی و رهبران آن و مسئولیت اجرای قانون های الهی به آنان سپرده شده است.


برجسته ترین فقیه، در دیدگاه [امام] خمینی (س) ، کسی است که همان ویژگیهایی که در حکومت مدینه فاضله فارابی، و ولایت فقیه عاقل در فلسفه عامری مطرح است، دارا باشد. او باید عاقل، شجاع، متقی، یک مدیر خوب و مجتهد باشد و قدرت برخورد با موقعیتهای جدید را داشته باشد و بتواند مسائل عصر و زمانش را حل کند. [امام] خمینی (س) همچنین دیدگاه عامری را که حکومت فقیه باید نمونه و سرمشق برای سایر مسلمانان باشد، پذیرفت [و به آن عمل کرد].


[امام] خمینی حکومت یک نفر را ترجیح می دهد; اما مانند فارابی امکان وجود چند نفر در راس حکومت [حکومت شورایی] را - که عامری قبول نداشته است - می پذیرد. [امام] خمینی، حتی در توضیحاتش در مورد نسبت بین حاکم و مردمش، نظریات عامری را قبول دارد. فارابی گفته است: "ملت مانند یک بدن است که تمام دستگاه ها در خدمت نهاد حکومت هستند"; با وجود این، عامری می گوید که نسبت بین حکومت و تابعانش (رعایا) به نسبت بین ارباب و زیردستانش شباهت دارد; چون ارباب مسئولیت بیشتری در قبال زیردستانش نسبت به مسئولیت آنان در قبال خودشان دارد; [امام] خمینی این ارتباط را ولایت و مراقبت می داند.


اقتدار حاکم در هرسه مورد امر مشهودی است. در نمونه [مطرح شده از جانب امام خمینی]، شخصیت مقتدر حاکم در نظام جمهوری اسلامی ایران معلوم است; که با آنکه به مردم نیز بعضی حقوق را تفویض می کند; این مساله را که آخرین کلام از جانب ولی فقیه خواهدبود، کاملا بدیهی و معلوم می سازد.


معهذا "ولایت فقیه" هنوز موضوعی بزرگ و وسیع برای مناظره در جهان اسلام، حتی در میان روحانیان شیعه امامیه است.


نمونه ای که آیت الله خمینی (س) مطرح کرده است، نشان می دهد که چگونه ممکن است یک مسئولیت روحانی - بویژه در اسلام - که برمبنای خودشناسی عرفانی پایه گذاری شده است، به یک مسئولیت سیاسی تبدیل شود.



خشم

دکتر چارلز اِسپیلبِرگِر (Charles Spielberger)، روان‌شناسِ متخصص در حیطه‌ی مطالعات خشم می‌گوید: «خشم یک حالت احساسی است که شدت آن از ناراحتی خفیف تا غضب و تندخویی شدید، متغیر است». خشم نیز مانند احساسات دیگر، با تغییرات روانی و بیولوژیکی همراه است. زمانی که عصبانی می‌شوید، ضربان قلب و فشار خون شما، همین‌طور سطح هورمون‌های انرژی، آدرنالین و نورآدرنالین شما بالا می‌رود.


خشم می‌تواند هم به دلیل اتفاقات بیرونی و هم اتفاقات درونی ایجاد شود. شما می‌توانید از یک فرد (مثلا همکار یا مدیر خود) یا یک اتفاق (مثلا ترافیک یا لغو پرواز) عصبانی شوید یا نگرانی و فکر کردن زیاد به مشکلات شخصیِ خودتان سبب بروز خشم ‌شود. خاطراتِ حوادث آسیب‌زا هم می‌توانند محرک احساس خشم باشند.

ابراز خشم

راه غریزی و طبیعی ابراز خشم، این است که با خشونت واکنش نشان دهید. خشم یک واکنش طبیعی به خطرات است و سبب اِلقای احساسات و رفتارهای پرقدرت و اغلب پرخاش‌جویانه‌ای می‌شود که لازمه‌ی جنگیدن و دفاع از خودمان در برابر خطر است. بنابراین، مقدار خاصی از خشم برای بقای ما ضروری است.


از سوی دیگر، ما نمی‌توانیم به هر کس و هر چیزی که ما را آزرده و ناراحت می‌کند، حمله‌ور شویم. قوانین، هنجارهای اجتماعی و عقل سلیم، افسار خشم ما را در دست دارند.


افراد در واکنش به احساس خشم خود، فرایندهای خودآگاه و ناخودآگاه مختلفی را به کار می‌برند. سه واکنش اصلی عبارتند از:


ابراز خشم

سرکوب خشم

آرام کردن خشم

ابراز خشم به یک شیوه‌ی جدی و نه پرخاشجویانه، سالم‌ترین راه است. برای پیاده کردن این روش، باید نیازها‌یتان و روش‌های برآورده‌ کردن آنها را بدون آزردن دیگران، یاد بگیرید. جدی بودن به معنای پررو بودن یا متوقع بودن نیست، بلکه به معنای محترم شمردن خودتان و دیگران است.


خشم را می‌توان سرکوب کرد و سپس آن را به مسیر دیگری هدایت نمود. این اتفاق این‌گونه می‌افتد که شما جلوی خشم‌تان را می‌گیرید، دست از فکر کردن به آن برمی‌دارید و روی یک چیز مثبت تمرکز می‌کنید. هدف‌تان این است که خشم‌تان را مهار یا سرکوب کنید و آن را به یک رفتار سازنده‌تر تبدیل کنید. خطرِ نهفته در این نوع واکنش این است که شاید بتوانید واکنش بیرونی‌تان را به خشم به شکل مثبت ابراز کنید، اما واکنش درونی شما به خشم، همچنان منفی خواهد بود. خشمی که اجازه‌ی ابراز پیدا نکند، از درون می‌تواند سبب فشار خون بالا یا افسردگی شود.


خشم ابرازنشده مشکلات دیگری را هم در پی دارد. این حالت می‌تواند منجر به بروزِ بیمارگونه‌ی خشم شود، مثلا بروز رفتارهای پرخاشگرانه‌ی منفعل (انتقام گرفتن از دیگران به صورت غیرمستقیم و بدون گفتن دلیل، به جای مواجهه‌ی مستقیم با آنها) یا شکل‌گیری شخصیتی که به نظر می‌رسد همیشه بدبین و کنایه‌گو است. کسانی که دائم دیگران را تحقیر می‌کنند، از هر چیزی انتقاد می‌کنند و نظرات کنایه‌آمیز ابراز می‌کنند، یاد نگرفته‌اند چگونه خشم خود را به نحو سازنده‌ای ابراز کنند و بیرون بریزند. جای تعجب نیست اگر این افراد روابط موفقیت‌آمیز زیادی هم نداشته باشند.


در نهایت، راه دیگر رویارویی با خشم این است که آن را از درون آرام سازید. این رویکرد نه تنها به معنای کنترل رفتار بیرونی، بلکه به معنای کنترل واکنش‌های درونی، پایین آوردن ضربان قلب، آرام کردن خودتان و فروکش کردن احساس خشم هم هست.


همان‌طور که دکتر اسپیلبرگر اشاره می‌کند: «وقتی هیچ‌یک از این سه تکنیک جوابگو نباشند، اینجا جایی است که فرد ممکن است آسیب ببیند.»

مدیریت خشم

هدف مدیریت خشم، کاستن احساسات عاطفی و برانگیختگی فیزیولوژیکی است که خشم مسبب آن است. شما نه می‌توانید از افراد یا چیزهایی که شما را خشمگین می‌کنند، خلاص شوید یا از آنها اجتناب کنید و نه می‌توانید آنها را تغییر بدهید، اما می‌توانید یاد بگیرید واکنش‌هایتان نسبت به خشم را کنترل کنید.


آیا بیش از حد عصبانی می‌شوید؟

برای سنجش شدت احساس خشم، میزان مستعد بودن شما به خشم و چگونگی واکنشِ درست در برابر خشم، آزمون‌های فیزیولوژیکی متعددی وجود دارند. خبر خوب این است که مشکلاتی که با خشم و کنترل آن دارید، به راحتی قابل شناسایی هستند. اگر به نظرتان رفتارهای خارج از کنترل و ترسناکی را از خود بروز می‌دهید، باید برای یافتن راه‌هایِ بهتر مقابله‌ با این احساس به فکر چاره باشید.

چرا برخی از افراد بیشتر از دیگران عصبانی می‌شوند؟

به گفته‌ی دکتر جِری دیفِنباکِر (Jerry Deffenbacher)، روان‌شناسِ متخصص در حیطه‌ی مدیریت خشم، برخی از افراد، واقعا کله‌شان داغ‌تر از دیگران است، سریع‌تر و شدیدتر از دیگران عصبانی می‌شوند. کسانی هم هستند که خشم‌شان را با صدای بلند و رفتارهاری پرخاشگرانه نشان نمی‌دهند، اما همیشه زودرنج و بداخلاق هستند. کسانی که به راحتی خشمگین می‌شوند، فرد یا چیزی که آنها را خشمگین کرده است، به باد فحش و ناسزا نمی‌گیرند و هر چیزی که دمِ دست‌شان باشد به طرفش پرتاب نمی‌کنند، بلکه خشم خود را می‌بلعند و گاهی اوقات که کم می‌آورند، از اجتماع و جمع فاصله می‌گیرند، ترش‌رویی می‌کنند یا آن‌قدر خودخوری می‌کنند که به لحاظ جسمی هم بیمار می‌شوند.


کسانی که به راحتی خشمگین می‌شوند، معمولا خصیصه‌ای دارند که برخی از روان‌شناسان به آن «تحمل کم نسبت به ناامیدی» می‌گویند و معنای ساده‌‌اش این است که آنها احساس می‌کنند نباید در معرض ناامیدی، ناراحتی یا دلخوری قرار بگیرند. آنها نمی‌توانند با برخی از مسائل به راحتی کنار بیایند و اگر موقعیتی پیش بیاید که به نوعی بویی از بی‌انصافی و بی‌عدالتی بدهد (مثلا کسی به خاطر یک اشتباه جزئی، از آنها عیب‌جویی کند)، به شدت عصبانی می‌شوند.


چه چیزی باعث بروز این واکنش‌های شدید در این افراد می‌شود؟ شماری از دلایل وجود دارند. یک دلیل آن می‌تواند ژنتیکی یا فیزیولوژیکی باشد. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد برخی از کودکان، زودرنج و نازک‌نارنجی به دنیا می‌آیند و نشانه‌های آن از همان دوران کودکی مشخص است. دلیل دیگر می‌تواند اجتماعی-فرهنگی باشد. خشم را اغلب منفی می‌انگارند. به ما یاد داده‌اند که بروز اضطراب، افسردگی یا دیگر احساسات، طبیعی و درست است، اما بروز خشم از این قاعده مستثنی است. در نتیجه، ما یاد نگرفته‌ایم چگونه خشم را کنترل کنیم یا آن را به نحو سازنده‌ای بروز دهیم.


یافته‌ی تحقیقاتی دیگر حاکی از آن است که سابقه‌ی خانوادگی هم در این رابطه نقش دارد. معمولا، افرادی که زود خشمگین می‌شوند، در خانواده‌های از هم گسیخته، آشفته و ضعیف در روابط عاطفی بزرگ شده‌اند.

آیا ابراز خشم کار خوبی است؟

امروزه به عقیده‌ی روان‌شناسان، این یک نظریه‌ی خطرناک است، زیرا برخی افراد از این نظریه به عنوان مجوزی برای صدمه زدن به دیگران استفاده می‌کنند. طبق یافته‌های تحقیقی، رها کردن افسارِ خشم، در واقع سبب زیاد شدن خشم و خشونت می‌شود و برای حل مشکل، هیچ کمکی به شما یا فردی که شما را خشمگین کرده است، نمی‌کند.


بهترین کار این است که نخست دریابید چه چیزی خشم شما را تحریک می‌کند، سپس استراتژی‌هایی را به کار ببرید تا نگذارید آن محرک‌ها شما را تحریک کنند.


استراتژی‌هایی برای دور کردن خشم

۱. از روش‌های تمدد اعصاب کمک بگیرید

تکنیک‌های ساده‌ی تمدد اعصاب از قبیل تنفس عمیق و تصورات آرام‌بخش می‌توانند به فرونشاندن احساس خشم کمک کنند. کتاب‌ها و دوره‌هایی هم وجود دارند که تکنیک‌های تمدد اعصاب را آموزش می‌دهند و زمانی که شما این تکنیک‌ها را یاد بگیرید، می‌توانید در هر موقعیتی از آنها استفاده کنید.


برخی از گام‌های ساده‌ای که می‌توانید امتحان کنید:


از ناحیه‌ی دیافراگم نفس عمیق بکشید، نفس کشیدن از ناحیه‌ی قفسه‌ی سینه، شما را آرام نمی‌کند. تجسم کنید که نفس‌تان از ناحیه‌ی «شکم» بالا می‌آید.

به آرامی کلمه یا عبارت آرام‌بخشی نظیر «آروم باش» یا «سخت نگیر» را زمزمه کنید. همزمان با نفس کشیدن عمیق، این کلمه‌ی آرام‌بخش را تکرار کنید.

یک تجربه‌ی آرام‌بخش از خاطرات یا تخیل‌تان را تجسم کنید.

ورزش‌های ملایم شبیه یوگا می‌توانند عضلات شما را شل کنند و آرامش بیشتری به شما بدهند.

این تکنیک‌ها را همیشه تمرین کنید. سعی کنید آنها را به صورت خودکار در موقعیت‌هایی به کار ببرید که محرک خشم شما هستند.

۲. شیوه‌ی تفکرتان را عوض کنید

این مورد را با نام «احیای شناختی» هم می‌شناسند. آدم‌های خشمگین به فحش دادن، ناسزا گفتن یا صحبت کردن با صدای بلندی که منعکس‌کننده‌ی افکار درونی‌شان است، تمایل دارند. وقتی عصبانی هستید، تفکر شما بسیار اغراق‌آمیز و بیش از حد پرشور و هیجان می‌شود. سعی کنید افکار منطقی‌تر را جایگزین آن افکار کنید. برای نمونه، به جای گفتنِ: «وحشتناکه، فاجعه‌ست، همه چیز از بین رفت» بگویید: «ناامیدکننده‌ است و آشفتگی من قابل‌درکه، اما دنیا به آخر نرسیده و عصبانی شدن دردی رو دوا نمی‌کنه.»


وقتی درباره‌ی خودتان یا دیگران حرف می‌زنید، مراقب کلماتی مانند «هیچ‌وقت» یا «همیشه» باشید. جملاتی نظیر «این ماشین لعنتی هیچ‌وقت کار نمی‌کنه» یا «تو همیشه فراموش‌کاری»، نه تنها نادرست هستند، بلکه باعث می‌شوند جواز خشمگین شدن را به خودتان بدهید و فکر کنید هیچ راهی برای حل مشکل وجود ندارد. عیب دیگر این‌گونه جملات این است که فرد مقابل شما منزوی می‌شود و احساس تحقیر می‌کند و اگر مایل به همکاری با شما برای حل مشکل باشد، دیگر از این کار منصرف می‌شود.


به خودتان یادآوری کنید که عصبانی شدن قرار نیست مشکلی را حل کند و حال شما را بهتر کند، بلکه برعکس، حال‌تان را بدتر می‌کند.


«منطق» خشم را شکست می‌دهد؛ زیرا خشم حتی وقتی موجه باشد، می‌تواند به سرعت به یک عمل غیرمنطقی تبدیل شود. بنابراین از منطق استفاده کنید. به خودتان یادآوری کنید که دنیا «با شما سرِ جنگ ندارد» و شما درست مثل انسان‌های دیگر، سختی‌های زندگی روزمره را تجربه می‌کنید. هر بار که احساس کردید خشم در حال شکست دادن شماست، از منطق استفاده کنید تا به یک دیدگاه متعادل‌تر برسید. آدم‌های عصبانی معمولا در این زمینه‌ها متوقع می‌شوند: انصاف، قدردانی، توافق و انجام کارها به شیوه‌ای که آنها می‌گویند. همه‌ی ما خواهان این چیزها هستیم و اگر به آنها نرسیم، ناامید می‌شویم، اما انسان‌های خشمگین، اگر به این چیزها نرسند، ناامیدی‌شان به خشم تبدیل می‌شود. انسان‌های خشمگین، به عنوان بخشی از فرایند احیاء شناختی‌شان، باید از طبیعت متوقع‌شان آگاه شوند و انتظارات‌شان را به خواسته‌ها تبدیل کنند. به عبارت دیگر، گفتنِ «من فلان چیز را می‌خواهم» سالم‌تر از گفتنِ «من باید فلان چیز را داشته باشم» است. وقتی قادر نباشید به چیزی که «می‌خواهید» برسید، واکنش‌های نرمالی را تجربه خواهید کرد: ناامیدی، سَرخوردگی و آسیب، همه‌ی‌ اینها به جز خشم و عصبانیت. برخی افراد از خشم برای اجتناب از تجربه‌ی واکنش‌های نرمالی که گفتیم، استفاده می‌کنند، اما اجتناب باعث از میان رفتن این واکنش‌ها نمی‌شود.

۳. اگر می‌توانید مشکل را حل کنید

گاهی ‌اوقات، خشم و ناامیدی ما، نتیجه‌ی مشکلات بسیار واقعی و گریزناپذیر زندگی‌مان است. خشم ما همیشه هم بی‌دلیل نیست و معمولا یک واکنش سالم و طبیعی به مشکلات زندگی‌مان است. گذشته از این، یک باور فرهنگی وجود دارد و آن این است که هر مشکلی یک راه‌حل دارد و همین باور زمانی به ناامیدی ما می‌افزاید که ثابت شود همیشه هم این‌طور نیست و گاهی برای برخی از مشکلات‌مان راه‌حلی پیدا نمی‌کنیم. بهترین نگرش در چنین موقعیتی این است که روی یافتن راه‌حل تمرکز نکنید، بلکه روی واکنش و مواجهه با مشکل تمرکز کنید.


برای مواجهه با مشکلات زندگی، برنامه بریزید و پیشرفت‌تان را زیر نظر بگیرید. تصمیم بگیرید نهایت تلاش‌تان را بکنید و چنانچه فورا به جوابی نرسیدید، خودتان را سرزنش نکنید. اگر با این رویکرد به مشکلات زندگی نگاه کنید، احتمالِ از دست دادن صبر و تفکرِ «یا همه یا هیچ» به حداقل می‌رسد، حتی اگر مشکل فورا حل نشود.

انسان‌های خشمگین معمولا با عجله نتیجه‌گیری می‌کنند و این نتیجه‌گیری‌ها مصون از اشتباه نیستند. اگر در حال یک بحث داغ با کسی هستید، نخستین کاری که باید انجام بدهید، این است که شتاب نکنید و به واکنش‌هایتان فکر کنید. نخستین حرفی را که به ذهن‌تان می‌رسد به زبان نیاورید، بلکه با دقت به حرفی که می‌خواهید به زبان بیاورید، فکر کنید. همزمان، به حرفای طرف مقابل هم با دقت گوش بدهید و برای پاسخ دادن عجله نکنید.


اگر خشمگین شده‌اید، اول به علت اصلی خشم‌تان فکر کنید. برای مثال، شما خواهان مقدار مشخصی از آزادی و حریم شخصی در رابطه‌ با همسرتان هستید، اما او مایل به ارتباط و نزدیکی بیشتر با شماست. اگر او شروع به گله و شکایت از رفتار شما کرد، سعی نکنید به او به دیده‌ی یک زندان‌بان یا کنه‌ای که به شما چسبیده است، نگاه کنید.


این طبیعی است که وقتی مورد انتقاد قرار می‌گیرید، حالت تدافعی به خود بگیرید، اما مقابله به مثل نکنید. در عوض، به چیزی که در پسِ گلایه‌ها نهفته است فکر کنید، به پیام همسرتان که شاید احساس می‌کند طرد شده یا شما دیگر دوستش ندارید. اجازه ندهید واکنش آنی و بدون فکر به گلایه‌ها و انتقادات، جلوی منطق شما را بگیرد و بحث را از کنترل خارج کند. آرام ماندن شما در شرایط بحرانی می‌تواند جلوی فاجعه را بگیرد.


زندگی خرچنگ ها

خرچنگ چیست؟

خرچنگ‌ها از خانواده سخت پوستان هستند. شکمشان کاملاً در زیر بدنشان پنهان است. روی بدن از پوسته‌ای سخت پوشیده شده‌است. همچنین آنها دارای یک جفت چنگال هستند. خرچنگ‌ها در تمام اقیانوس های جهان یافت می‌شوند اما برخی نیز در آب‌ های شیرین و همچنین درون خشکی به ویژه در مناطق گرمسیری نیز زیست می‌کنند. اندازه خرچنگ‌ها بسیار متنوع است از خرچنگ نخودی که تنها چند میلی‌متر اندازه دارد تا خرچنگ عنکبوتی ژاپنی که طول پاهایش بیشتر از ۴ متر است.


تغذیه

خرچنگ‌ها همه‌چیزخوار هستند آنها به ویژه از جلبک و سایر غذاها دیگر شامل نرم‌تنان ٬کرم‌ها، سخت‌پوستان دیگر، قارچها و باکتریها و خرده غذاهایی که در دسترسشان باشد تغذیه می‌کنند. برای بسیاری از خرچنگ‌ها، یک رژیم غذایی حاوی مواد گیاهی و حیوانی، باعث رشد سریع‌تر و بیشتر زنده ماندن آنها می‌شود.


زندگی خرچنگ ها

طبیعت خرچنگ ها به گونه ای است که محل زندگی آنها در فصل سرما به زیر شن و ماسه های لب دریا و یا در کف دریا می روند.به همین نسبت به هنگام گرم شدن هوا سر از شنها برداشته و به بیرون از آب می ایند. آنها برای دریافت یکسری ویتامین های خاص مورد نیاز بدنشان به زیر آفتاب رفته و در واقع حمام آفتاب می گیرند.


به علت اینکه گاهی به خاطر سرما ۳- ۴ماه بیرون از شنها نمی آیند، برای دریافت ویتامین ها و انرژی مصرفی شان گاهی تا چند روز در زیر آفتاب مستقر می شوند.تصاویری که در زیر مشاهده می کنید مربوط به فصل گرما در کالیفرنیا است.در این زمان خرچنگ ها به بیرون آمده و مشغول افتاب گرفتن می شوند. آنها در هنگام خوابیدن زیر آفتاب بسیار خوشحال هستند زیرا در زیر آفتاب چنگالهایشان به صورت V است.


نکاتی درمورد خرچنگ ها

خرچنگ جانوری است که دارای چنگال های بلند بوده و در آب زندگی می کند.

خرچنگ ها در خشکی هم می توانند راه بروند. اما به یک پهلو حرکت می کنند.

در زبان عربی به خرچنگ سرطان می گویند.

خرچنگ ها یک جفت شاخک بزرگ و یک جفت شاخک کوچک دارند.

یک جفت چشم ، یک جفت فک بالا و دو جفت فک پایین دارند.

دارای پنج جفت پا هستند. که دو پای اول انبرک دار برای گرفتن شکار است.

طبیعت خرچنگ ها

طبیعت خرچنگ ها به گونه ای است که در فصل سرما به زیر شن و ماسه های لب دریا و یا در کف دریا می روند. به همین نسبت به هنگام گرم شدن هوا سر از شنها برداشته و به بیرون از آب می ایند.آنها برای دریافت یکسری ویتامین های خاص مورد نیاز بدنشان به زیر آفتاب رفته و در واقع حمام آفتاب می گیرند. به علت اینکه گاهی به خاطر سرما ۳- ۴ ماه بیرون از شنها نمی آیند، برای دریافت ویتامین ها و انرژی مصرفی شان گاهی تا چند روز در زیر آفتاب مستقر می شوند.


انواع خرچنگ

خرچنگ نقاب دار

خرچنگ آبی

خرچنگ خال دار

خرچنگ ناخنی

خرچنگ  پیکانی

خرچنگ مدور